صدای یک پرواز
سلام امير علي جان هروقت دلم به وسعت روزهاي گرم تابستون می گیره و از تمام ستاره های خاموش آسمون ناامید می شم ، هروقت ثانیه های علاقم سنگین تر از قبل قدم برمی دارن و شوق داشتن پسرك خوشگلي مثل تو، از خود بیخودم می کنه به سراغت می يام ، هرچند نرم و آهسته . دلنوشته هامو دوباره ميخونم ، تا جون دوباره اي بگيرم وروح و روانم تازه تر ميشه وقتي تو رو نوازش ميكنم. بعضاً نظرات وبلاگت رو چند بار می خونم و از ابراز لطف دوستان عزيزم خوشحال كه اين همه منوشرمنده ميكنن. پسر عزيزم، هروقت خوندن و نوشتن رو ياد گرفتي و هرزمان به این دلنوشته ام رسیدی به دقت بخون تا اگه روزی ازت پرسیدن پدرت به چه دليل برایت می نوشت ، دلیل محکمی داشته باشی . بذار...
نویسنده :
مامان وبابای امیرعلی
13:36